اساس حقوق بشر همانا حقوق طبیعی و سلب ناشدنی است که‌ در هر زمان و مکانی بایستی بشر از آن برخوردار باشد و سلب یا نادیده‌ گرفتن آن تحت هر بهانه‌ای نقض آن محسوب میشود و جای تحقیق و احقاق دارد.

لذا سازمانهای مدافع حقوق بشر بر اساس همان اصول بنیاد نهاده‌ میشوند و حفظ اصول حقوق بشری یکی از اصلی ترین وظایف آنهاست که‌ باید بیشترین سعیشان بر این باشد که‌ تحت شرایط خاص حقی را بر دیگر حقوق تمایز ننهند.

آنچه‌ در ایران به‌ عنوان فعالیتهای حقوق بشری تعریف میشود، نه‌ تنها عاری از اشکال نیست بلکه‌ از بسیاری جهات به‌ گونه‌ای ناقض حقوق جلوه‌ میدهد و در اینجا لازم میدانم به‌ دو نکته‌ مهم در این زمینه‌ اشاره‌ نمایم:


1. 1. برتری حقوق سیاسی بر دیگر حقوق بشر

پیش از آنکه‌ به‌ توضیح در این زمینه‌ بپردازم، باید اشاره‌ کنم، چون پیدایش فعالیتهای حقوق بشری از اساس انگیزشی سیاسی در پس دارد و همچون نوعی از مبارزه‌ سیاسی تلقی شده‌ و برای مقابله‌ با ستمهای سیاسی در یک زمینه‌ اجتماعی بسته‌ از نظر ابراز وجود سیاسی سر برآورده‌ است، طبیعی است که‌ متن اصلی خود را با برجسته‌ نمودن ابعاد سیاسی حقوق بشری ابراز دهد و به‌ همیج خاطر آنگونه‌ که‌ مشاهده‌ میشود نه‌ حقوق سیاسی همگان در یک حوزه‌ عمومی بلکه‌ بیشتر حقوق افراد خاصی که‌ به‌خاطر مسائل عقیدتی و سیاسی زندانی یا مجازات میشوند را در دستوور کار خود قرار داده‌ است.

مجموعه‌ فعالان حقوق بشر ایران، به‌ عنوان برجسته‌ ترین و شناخته‌ترین مجموعه‌ای که‌ در این زمینه‌ فعالیت میکند، به‌ طور فزاینده‌ای خود را چون مجموعه‌ای تحت نفوذ ایدئولوژی خاص و نزدیک به‌ یک باور سیاسی خاصتر در ایران نشان میدهد، اگرچه‌ در تعاریف خود انگاشته‌اشان به‌گونه‌ای دیگر خود را تعریف میکنند و سر از انتقادهایی اینچنینی باز میدارند، اما آنچه‌ روشن است و به‌ چشم میآید این است که‌ این مجموعه‌ در وحله‌ اول، خود را در چاوچوب ارضی ایران و طبق تعریفی غیر دموکراتیک از وجود یا عدم وجود ملیتهای متفاوت در سرزمین ایران عمل میکنند که‌ این خود بخشی از کاستیهای آنها را در زمینه‌ کاری خود آشکار میکند.

طیفها و قشرهای جداگانه‌ اجتماعی که‌ خود هرکدام دارای فرهنگ و خرده‌فرهنگهای خاص خود هستند و بر همین اساس باید مد نظر و دفاع قرار بگیرند، به‌گونه‌ای در دستور کار این مجموعه‌ بی نشان است.

زنان، همجنسبازان، کارگران، کودکان، بیکاران، دانشجویان، قربانیان خشونتهای اجتماعی و ... غیره‌، در کمترین حد ممکن مورد توجه‌ قرار گرفته‌اند و حتا در بعصی موارد تحت نفوذ فرهنگ بومی و یا فرهنگ اعمال شده‌ از طرف نظام به‌ عنوان حقوق تلقی نشده‌ و هیچگاه اسمی از آنها به‌ میان نمیآید.

فعالیت حقوق بشری در ایران بیشتر رنگ و بوی یک عمل سیاسی پنهان دارد و جهت رسیدن به‌ یک هدف سیاسی و به‌ دست گرفتن قدرت انجام میشود و کارکردی شبیه کارکرد یک حزب سیاسی در پیش گرفته‌ است و کارکرد و نفوذ و حتا اتجاه خود را همگام یا در ادامه‌ و در بعضی موارد مخالف یا در تقابل با گروهای سیاسی دارای عقاید خاص در نظر گرفته‌ و بر آن اساس عمل کرده‌ است.

حقوق ملیتها به‌ نسبت چشم گیری غایب است و در مواردی جهت استفاده‌های سیاسی به‌ نفع خود با خلع خصوصیتها و خواستهای ملیتی، در دو مرحله‌ سعی به‌ انجام وظیفه‌ حقوق بشری خود مینمایند: در مرحله‌ اول علل اصلی نقض حقوق آنها را (که‌ همان آرمانهای ملی و حق تعین سرنوشت ملی است) منهای موجودیتشان میکنند و در مرحله‌ دوم به‌ عنوان بشر (خلع عقیده‌) مورد دفاع قرار داده‌ و سپس در جهت سیاست مد نظر خود به‌کار میگیرند.

بدین ترتیب حتا اگر گفتمان سیاسی حقوق بشر در ایران را گفتمانی موجه‌ طبق شرایط موجود در نظر بگیریم، در این زمینه‌ نیز بخاطر ایرانیت و گرایش پان ایرانیستی و نافی حقوق ملیتها بودن و از نظر پنهان کردن ابعاد وجودی ملل متفاوت (کرد، آذری، فارس، بلوچ، عرب)، همچون حق خواندن و نوشتن به‌ زبان مادری، حق تعین سرنوشت ملی، حق حاکمیت ملی و ... در سایه‌ پان ایرانیسم و مشروعیت بخشیدن به‌ قوانین حقوقی سیستم سیاسی و حکومتی مسلط، قابل انتقادی جدیست و هر گونه‌ اجتنابی از حل این اشکالات نشان از غیر حقوق بشری بودن فعالیتهایشان دارد.


2. به‌روز گرایی و فراموشکاری حقوقی

یکی دیگر از انتقادهای وارده‌ بر سازمانهای حقوق بشری در ایران، به‌روز گرایی میباشد که‌ به‌گونه‌ای هم حقوق را چون مسئله‌ای مقطعی و برای خبرسازی در زمانی خاص و استفاده‌ای خاص جلوه‌ میدهد و هم اینکه‌ به‌ گونه‌ای در بعضی موارد نقض همین حقوق را شرعیت میبخشد.

بیشترین فعالیتهای این سازمانها در زمانهای بحرانی که‌ شبکه‌ها و سایتهای خبری تمرکز خاص بر رویه‌ی حقوقی خاصی داشته‌اند انجام شده‌ و بعد از مدتی که‌ هیجان خبری پرونده‌های قبلی به‌خاطر مسائل تازه‌ترکمتر میشود آن پرونده‌ها دیگر به‌ فراموشی سپرده‌ میشوند به‌ گونه‌ای که‌ احقاق حقوق نقض شده‌ آنها شکست خورده‌ یا حتا میشود گفت از درجه‌ اهمیت ساقط میشوند.

بسیارند روزنامه‌ نگارانی که‌ در روزهای اول دستگیری و تفهیم اتهام و اعمال حکمهایشان سرتیتر اخبار بوده‌اند اما بعد از مدتی به‌ فراموشی بشری سپرده‌ شده‌اند. زنانی که‌ تحت سنگسارند و اسمی از آنها برده‌ نمیشود مگر جهت منافع و استفاده‌های سیاسی، حکمهای اعدامی که‌ مهم جلوه‌ نشده‌اند، مرگهای تحت شکنجه‌ای که‌ بخاطر نداشتن اهمیت خبری مسکوت مانده‌اند، تجاوزهای جنسیی که‌ بی مقدار محسوب شده‌اند، کودکان کاری که‌ هیچگاه موضوع گزارشی حقوق بشری نمیشوند.

به‌ جرات میتوانم بگویم که‌ حقوق بشر همچون کالایی در نظر گرفته‌ میشود که‌ بخشی را جهت روزهای بحرانی احتکار میکنند و بخشی برای مصرف روزانه‌ و بخشی را بدون هیچ اهمیتی به‌ قیمت جان صاحبانشان حراج میکنند.

تقلیل حق به‌ سطح یک تیتر خبری، حاکی از نبود اهمیت بشر در معیارهای حقوقی است، بلکه‌ ابزاری سیاسی است که‌ در بده‌ بستانها معامله‌ میشود.

اگرچه‌ میشود که‌ بسیار ریزتر و موردیتر به‌ مباحث فوق پرداخت اما این نوشته‌ بیشتر در حکم مدخلی است بر بحثهای انتقادیی که‌ جای دارد در آینده‌ به‌ آنها پرداخت.