"مانیفست خود بودن"/ عطا جمالی
او هر چیز را بە اسمی میشناسد.
نزد او:
هر چیز بی اسمی نو است. اسم هر چیز ناشناختەای غریب است. هر چیزی کە خارج از دایرە شناخت باشد بی اسم است. بی اسم بودن یعنی بی هویت بودن. بی هویتی بحران است. بحران هویت مهمترین محور تفکر و اندیشە و حتا فلسفیدنهای امروز است. امروز حال است. حال یعنی زمانی کە بر اساس ثانیە شمار حساب میشود و سپس میشود گذشتە. گذشتە زمانی است کە باز نمیگردد. آیندە هنوز نیامدە. آیندە قاتل حال است. حال قاتل گذشتە. حال من مینویسم و با این نوشتار ذهنم را طراح فورم معناها میکنم. معناها تا فورم نشوند، نیستند. هست کە شدند قضیەی فورم و معنا برجستە میشود. چیزها تا زمانی کە نیستند موصوع هیچ قضیەای نیستند. هست کە شدند خود قضیە میشوند.
قضیە مفهومی است مخصوص جاندار دو پای سخنگوی متفکر زیربین برساختە از گوشت و خون. قضیە بە طرف دوم نیاز دارد. طرفی از نوع خود. همان گوشت و خون. یک و یک میشود دو. دو از یک بیشتر است و یک از دو کمتر. کمتر. بیشتر. دو تا یک مشکلی با هم ندارند. دو گوشت و خون متفکر ریزبین سخنگو متضادند. متضاد بودن یعنی موافق نبودن. موافقت یعنی مدارا و سازش، دو تا یک میشوند دو بدون اینکە از آن پس دو تا یک وجود داشتە باشند. اضمحلال. یک. دو. سە. چهار...[موجودی کە میشمارد]. اول، دوم، سوم، چهارم...[موجودی کە پیش از آنکە بشمارد طبقەبندی میکند]. طبقەبندی کردن. چیدن، یکی در ابتدا، یکی در انتها. ابتدا، انتها. [مکان-زمان]. یک اول (یکم) یک انتها (آخری)،
جاندار دو پا [گوشت و خون]
فرد[جاندار دو پای برساختە از گوشت و خون متفکر سخنگو]
انسان [جاندار دو پای برساختە از گوشت و خون سخنگوی اخلاقی (اخلاق متکی بە لاهوت و ناسوت) در جامعە طبیعی.
شخص [جاندار دو پای برساختە از گوشت و خون سخنگوی اخلاقی و حامل وظیفە و حق در جامعە مدنی].
سر و صدا. هیاهو. آمیختن صداها. صدای بلند. صدای پایین. خشم. التماس. قهقهە. زاری. سرخ. سفید. سیاه، آبی...تفهیم کردن، فهمیدن، بدە. بگیر. بیا. آمدم، نمیایم!...بلە. نەخیر. من. تو. او. ما. آنها. دیگری. چە کسی؟. کی؟. کجا؟. چطور؟. چرا؟. خوب. بد. زیبا. زشت. خودمانی. بیگانە. مال من. مال تو. مال او. مال ما. مال آنها. مال همەمان. مال همەتان، مال همەشان. مال خودم برای خودم. مال خودت برای خودت. مال خودشان برای خودشان. مال همەتان برای من. مال همەمان برای تو. من برای شما. ما برای تو. زندە بمان. بمیر. برو داخل. بیا بیرون. گریە کن. بخند. برقص، سوگواری کن. دیوانەای. عاقلی. دانایی. نادانی. یک و یک میشود دو...
این یک داستان بود. آغازی برای خوانشی متفاوت. شنیدەاید؟ اهمیت ندهید. چە میدانم، دوست داشتید بخوانید و دور بیندازید:
فرد!!؟؟
2
از آن حلقە بیرون بیایید. اینطرفتر... اینطرف...اینطرفتر...آنجا هم حلقە است... باز هم حلقە است و ... بیایید اینطرفتر... اینطرفتر. بیرون حلقە. حلقەی مکان. حلقەی زمان. حلقەی فضا. حلقەی معنا. حلقەی اسم. حلقەی واژە. حلقەی...از هرچە حلقە است خارج شوید...
تعجب نکن، نپرس. جواب ندە. دلخوش نشو. ناراحت، عصبی...نشو. نپرس چرا. دلیل نمیخواهد. میدانی چرا؟ برای یک ثانیە خودت را از هرچە کە هستی با هرچیزی کە داری، با همە برنامەها و تخیلات و نمیدانم هرچە و هرچە و هرچە...خالی کن. چشمانت را نبند اما هیچ کجا را نگاه نکن. گوشهایت را نبند اما گوش بە هیچ صدایی نسپار. میدانم بسیار سخت است بسیار. هیچ چیزی را نمیشناسی، هیچ نمیدانی، همە چیز بی محتوا است، همە چیز بی معنا است. نگاه کن. مادر، پدر، فرزند، زن، مرد، بدون اسمهایشان. بدون تشخیص جنسشان یا بهتر است بگویم بدون آنکە بدانی چە هستند. از کجا آمدەاند. همە مثل تواند. همان کاری را میکنند کە تو انجام میدهی. همە همان کار تو را انجام دادەاند... این بار کمی آسانتر است. آسانتر است، هیچ چیزی از تو سوالی نمیپرسد، هیچ چیزی جوابت را نمیدهد. هیچ چیزی از تو انتظاری ندارد. برو بالا. بالاتر...بالاتر... تا جایی کە مسلط میشوی بر همە پستی و بلندیها... حالا نگاه کن. دقت کن. دقیق...دقیق...فقط تماشا کن و همین. چە میبینی؟ جواب ندە فقط نگاه کن... چە میشنوی؟ جوام نمیخواهم. فقط گوش بدە ببین چە میشنوی. چە احساس میکنی؟ چە مزە میکنی؟ چە بویی حس میکنی؟ چە؟ چە؟ چە؟
مملکتی نمیگویم آزاد است، چون آزاد بودن یعنی دربند نبودن، پس ابتدا و انتها دارد. خودت هر اسمی بە صلاح میدانی رویش بگذار، اما فقط برای خودت. خودت!؟؟ ههه. اینهم حلقە است. خود یعنی دیگری نبودن، دیگری چی هست؟
بگذار اینطور بگویم بهتر است:
آنکە کە حالا در موردش میگویم تو و توهای دیگرند در اکنون و اینجا و در این جامعە و این فرهنگ و:...
تو عطا، پسر علی و لیلا با شمارە شناسنامە 19173 صادرە از شهرستان بوکان و از خانوادەای فقیر و بیسواد و کارگر ساکن محلەای فقیرنشین شهرستان بوکان منطقە موکریان کوردستان شرقی تحت حکومت جمهوری اسلامی ایران در خاور میانەی قارە آسیای این کرە خاکی در منظومە شمسی کهکشان راه شیری هستی کە در سال 1977 میلادی و 1356 خورشیدی یعنی نزدیک بە یک سال قبل از بە نتیجە رسیدن انقلاب چندین سالە خلقهای ایران علیە نظام شاهنشاهی پهلوی بە دنیا آمدی و با اسمی عربی اذان اسلام را در گوشت خواندند بعدها بزرگتر شدی و بە مدرسە رفتی و مقاطع ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را با اگر و مگر گذراندی و بە دانشگاه رفتی و بدون آنکە خودت بخواهی در رشتە حسابداری شروح بە تحصیل کردی و قبل از اتمام اخراج شدی و در آن مدت هم چند سالی بود وارد ادبیات شدی و شاعر شدی و بعضی بهت گوش میدادند و بعضی گوشت را میگرفتند و بعضیها هم زیر لب اشعارت را زمزمە میکردند و بعضیها هم احساس و زبان و اندیشەات را بە سخرە میگرفتند و تو هم باز نایستادی، عاشق میشدی و جدا میشدی و میآمدی و میرفتی، ازدواج کردی، کار کردی، حرفها شنیدی و رنجها کشیدی و بعدها مجبور بە ترک شهر و وطنت شدی. پس از همە اینها کە لوث شدن و بیمعنایی خودت را احساس کردی، در این وقت شب و در اتاق تنهایی تصمیم گرفتی هرچە داری، هرچە کە میخواهی داشتە باشی، هر چە کە میخواهی بشوی را فراموش کنی و خودت را از هرچە کە بە حلقەهای زبان و اندیشە و احساس و عاطفە میبردت، خالی کنی. باز گوشت و خون شوی و این سوال قدیمی را از خودت بپرسی: من کیم؟. نە اینکە دیگران کیستند؟ نە اینکە از کجا آمدەام؟. نە اینە بە کجا میروم؟
3
کە بودن! شاید اگر قصد داشتە باشی جواب این سوال را پیدا کنی، مجموعەای راه آمادە و سادەلوحانە پیش رویت باشد. البتە این نیز بستگی دارد بە اینکە آنکە جواب میدهد چگونە جواب میدهد. از چە زاویەای و با چە جهانبینیی جواب میدهد و منظورش از آن جواب چیست و سرانجام بدنبال چە میگردد.
اجازە بدهید قبل از آنکە این بحث را ادامە دهم چند چیز را روشن توضیح دهم:
راه: یعنی مسیری بر خطی مشخص کە از جایی شروع میشود و رو بە هدفی بە پایان میرسد و در همە شعاعهایش مرز دارد، یعنی اگرچە خود خطی مستقیم است اما مرزهایش حلقەای هستند. از بالا (مرز اخلاقی). از پایین (مرز عقلانی). از عقب (تاریخ مسبوق و عوامل و عللی کە مسبب هموار شدن این مسیر بودەاند.) از جلو (مرز آرمان و آن هدفی کە بە سویش قدم برمیداری) و پس از آن فاصلە بین آن چهار شعاع کە خود لبالب از شعاعهای دیگر است و هر کدام تاثیر خاص خود را بر مسیر بەسوی هدف دارند و کما اینکە هرکدام از آن شعاعها نیز حلقەای شبیە شعاع پیشین را در خود دارند. [میتوانیم بگوییم کە هستی ، خود و همە محتویاتش از حلقەهایی درهم تنیدە و کلافهای سردرگم آن حلقەها بوجود آمدە است،] این معنای راه کە معنایی مجازی است از معنای حقیقی و واقعیش برگرفتە شدە است، مقصود آن مسیری است کە دارای خط مشخصی با حدود و مرزهای جغرافیایی است و از طریق علوم عقلانی قابل قیاس و سنجش است. [ بدین معنی کە مرئیها وسیلەای میشوند برای آفریدن نامرئیها و عقلانی وسیلەای میشود برای آفریدن ناعقلانیها.]
خواستن: شوق انگیزە برای بدست آوردن آنچە کە نیاز است و در حلقەای محدود جا خوش کردە و این حلقە آن را از غیر نیازمندیها و نامطلوبها مجزایش میکند. پس خواستن و نخواستن بە نوع و انواع نیازمندیها و نوع و انواع غیر نیازمندیها وابستە است. یعی حلقەهای بزرگ و کوچک و حلقەهای بزرگ و کوچک هم پهلو و درهم تنیدە نیازمندیها و شور و شوقها و راههای بدست آوردنشان [حلقە و حلقە و حلقە در حلقە].
سادەلوحانە: سادەلوح توصیف است. توصیف از پرسش
کە بودن خارج است. کە بودن، پرسش خود از خود، بنا بە معیارهای خود جهت سنجش و تحلیل و شناخت خود است. توصیف تحلیل و سنجش
و شناخت و بیان دیگری است دربارە خودی دیگر.
توصیف یک دیگری از یک خود، حلقەای دیگر است [حلقە ارتباط]
یعنی، تاثیرگذاری، الگوپذیری، خود را دیگری کردن یا دیگری را خود کردن . یعنی
معادلە قدرت و سرانجام بروز قدرت و تصمیم گیرندە بودن در مورد سادەلوح یا خردمند
بودن دیگری و کلام و کار و عمل دیگری. سادەلوحانە/خرمندانە، توصیفی اجتماعی است. بدین معنا کە جامعە در مورد وجود و اثبات آن حکم صادر کردە است و خودهای درون
جامعە آن را پذیرفتەاند و قدم بە سوی تثبیت
و در پیش گرفتنش مینهند. [حلقە جامعە و عمل اجتماعی و حکم اجتماعی و توصیف و منزلت
و حلقەهای حکم و توصیف و منزلت اجتماعی در حلقە جامعە.]
جامعە برای خودها و دیگریها برای خود و خود برای دیگری و دیگران و مستمرا برعکس و برعکس.[حلقە در حلقە و حلقە کوچک در حلقە بزرگ و حلقەهایی بزرگ و کوچک هم پهلو و در هم تنیدە]
جواب: در مقابل پرسش. یعنی دو طرف، هیچکدام بدون دیگری معنایی ندارد. جواب مفهومی خودجوش نیست چون تا پرسشی در کار نباشد پا بە وجود نمیگذارد. جواب را طرفی میدهد کە از وی خواستە شدە است و پرسش را طرفی میکند کە جواب میخواهد [خواستن پایەای در قدرت و بیان قدرت دارد و قدرت یکی از پیامدهای ارتباط است و ارتباط مفهومی اجتماعی است و قدرت در روابط اجتماعی مولد سلطە است. جواب، بە نوعی اطاعت در مقابل سلطە پرسندە است و سطوح و انواع خواستن ناشی از سطوح و انواع سلطە است و در سطوح و انواع و بزرگی و کوچکی حلقەها اتفاق میافتند، [سرانجام حلقەها انواع سلطەها و اطاعتها را تولید میکنند]
تحلیل این معنانا تنها بە این منظور است کە بگویم هر معنایی قابل تحلیل است و این خود افشا کردن حلقەهای پیرامون حلقەهاست، معناهایی کە فلسفە ایجادشان از همان ابتدا برای چپاندن در حلقەها و ایجاد حلقەهای دیگر بودە و دلیلم نیز برای اثبات این سخن، واژە و فورم واژە و بن و مصدر و موسیقی واژە و تعداد حروف و نفسهای پشت فورم حروف تشکیل دهندە واژەها هستند کە هرکدام خود مرزی هستند و حاکی از مرزی دیگرند و همچنین براهینی هستند برای افشای مرز و مرزهای دیگر.
نە فقط این معانیی کە بە آنها پرداختە شد بلکە تمام معانی موجود قابلیت چنین تجزیە و آنالیز کردنی دارند و انتخاب این معانی تنها بر حسب اتفاق است و این میتواند تنها مدرکی باشد بر چگونگی انتخاب من و ممکن است انتخاب تو بە گونەای دیگر باشد، بنابراین نپرس چرا آن مفاهیم را انتخاب کردەای، چون جوابت را نمیدهم، چون من آن بزرگوارام کە فراتر از هر پرسش و پاسخی هستم، چون نمیتوانی حرفی از زبانم بکشی. من بیرون از حلقەهایم چون همە حلقەها را میشناسم و افشایشان کردەام و هم پهلو بودن و درهم تنیدگی حلقەها قلقلکم میدهند و از شما نیز کە اکنون در این حلقەهای بی در و راه فرارهایی کە در اطرافتان چیدەام گیر افتادەاید خندەام میگیرد،
پس برای رسیدن بە پاسخ [کە بودن!] بە خودت رجوع کن. بە خویشتن خود، بیرون از من و دیگران کە من نیستند و خودت نیستند و حلقەها را زیر و رو کن و خودت را برهنە کن. پرهنە. عریان...ها ها ها ها ها ...